علی ماعلی ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

دلنوشته های من برای زیباترینم

بالاخره دومین قرار ملاقات

سلام عشقم روزت به خیر امروز روز موعوده برای من و بابات قراره بریم برای سونو رفتیم مطب منم شروع کردم به آب خوردن ولی کلی طول کشید تا نوبتم بشه منم پدرم در اومد با اون حالت پریه مثانه خلاصه نوبت شد دل تو دلم نبود نزاشتن بابایی بیاد تو داشتم داغون میشدم بعد ازشون خواستم اجازه بدن بابایی هم ببیاد پیشم چون خیلی استرس دارم دکترم یه آقای جوون بود و مهربون بابایی طبق معمول لبخند میزد بهم دکتر گفت 9 هفته و 3 روزه اینم ضربان قلبش همه چی نرماله واییییییییییی باورم نمیشد طبق سونو قبلی باید 8 هفته و 6 روز بودی ولی کلی رشد کردی و مارو شاد کردی بابایی صدای قلبتو شنید....
27 تير 1392

بازهم نگرانی

سلام عزیزم چرا با من اینجوری میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من که همش تو استراحتم هیچ کاری نمیکنم ولی بازم لک بینی آخه چرا؟ کی این دو هفته ای میگذره تا برم سونو و مطمئن شم از سالم بودنت؟ خدایا بهم رحم کن ...
18 تير 1392

بازم استراحت بازم نگرانی

سلام عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشه من که داغونم از نگرانی چرا اینقده باید استرس بکشم؟ ................................... بازم رفتم پیش دکترم بازم برام شیاف نوشت حالت تهوعم بهتر شده مادر بزرگت اومده پیش ما برا بابایی سحر و افطار درست کنه و مراقب من باشه قراره 2 هفته دیگه بازم برم سونو تا از روند رشد و ضربان قلبت مطمئن بشم خدایا بهم کمک کن دیگه طاقت دل شکستن ندارم ...
14 تير 1392

اولین ملاقات غیر منتظره

سلام عزیزم هنوز لک بینی دارم کمی هم خون ریزی برام پیش اومده دیگه نا امید شدمممممممممم بابایی خیلی دلداریم میده همش میگه نا امید نباش ولی من کارم همش شده گریه...گریه...گریه به توصیه پزشک نوبت سونو گرفتم که برم ببنیم چه خبره و تو اون تو داری چیکاری میکنی و اوضاعو احوالت چطوره؟؟!! اما نتونستن بهمون زود نوبت بدن بابایی هم کلی اصرار و خواهش کرد ازشون بالاخره برای روز بعد بین مریض قرار شد برم تا سونو بشم ............... از ساعت 8 صبح اومدم برا سونو تقریبا ساعت 10 و نیم نوبتم شد طبق معمول قلبم تو دهنم بود و کمی هم نا امید متاسفانه دکتر بد اخلاق و بی حوصله ای هم گیرم افتاد نمیتونستم ما...
11 تير 1392

خدایا کمکم کن

عزیزمممممممممممم الهی مادر فدات بشه چرا اینطوری شدددددددددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دارم دیوونه میشم به لک بینی افتادم خدایا خودت بهم رحم کن رفتم دکتر برام شیاف نوشت و سونو که مطمئن شم خارج رحمی نیست منم نمیخوام حالا حالاها برم سونو میخوام قلب کوچولوت قابل رویت باشه بعد برم سونو ............ خاله کوچیکت اومده پیشم تا به کارام برسه و مراقبم باشه حالت تهوع امونمو بریده... دلم فقط به همینم خوشه یه هفتس درازکش کاملم خدایا بهم کمک کن ...
9 تير 1392

منو ببخش

سلام عزیزم خوبی؟؟ میدونم از دستم ناراحتی حق داری ، ولی باور کن تموم تلاشمو میکنم تا تو آرامش باشی ................ دیشب با باباجونت بحثمون شد خداییش به خاطر هیچ و پوچ به خاطر چیزی که اتفاق نیوفتاده و ممکنه تو آینده خدایی نکرده اتفاق بیوفته چقدر ندونم کاری ...چقدر حرفای منفی ............. تقصیر هردومونه من باید بیخیال باشم و کوتاه بیام تا لااقل تو تو آرامش باشی ....... دیشب با درد زیر شکم خوابیدم صبحم با همون درد بیدار شدم حس خوبی ندارم اصلا خداروشکر لک بینی ندارم فعلا ولی خیلی دلم شورتو میزنه کلی ذکر گفتم تا آروم بشم ولی نشد که نشد گریم میگیره بدجور ول...
4 تير 1392

نذری تو نیمه شعبان 92

سلام دردونه ی من خوبی عزیزم؟؟؟؟؟؟ مامانی هم خوبه امروز ولی 2 روزه که غروبا اشک منو در میاری از حالت تهوع واییییییییی خیلی حس بدیه ولی به خاطر تو هرچی باشه تحمل میکنم تو فقط سالم باش... دیروز غروب با بابایی نذرمو به جا آوردم (شب نیمه شعبان) شیرینی و شربت زعفرونی پخش کردیم تو ساختمونمون ..................... سبک شدم حسابی برا همه ی دوستام که سفارش کرده بودن دعا کردم مخصوصا خاله آنت اسم تک تکشون رو آوردم انشاالله که قبول باشه و دوستام به زودی به مراد دلشون برسن الهی آمین ...
3 تير 1392

اول شش هفتگی

سلام نیمه ی وجودم صبح اولین روز تابستون 92 به خیر باشه الهی آمیننننننننن ...................... مامانی الان شما رفتی تو 6 هفته یعنی الان این شکلی هستی ا لهی قربون اون چشمای کوچولو و دست و پاهای نقلیت بشم مماختم که زده بیرون خخخخخخخخخخخخخخ ای جونمممممممممم مراقب خودت باش ................ راستی دیروز عمو عباسو دیدیم برا آینده خیلی با هم صحبت کردیم خدارو هزار مرتبه شکر بابایی از 2 راهی در اومده خیلی خوشحال و امیدواره آرامش رو از نگاهش میخونم نشاط رو تو حرفاش میبینم بازم شکر .......... قلبم از آرامش اون آروم میشه فقط من خیلی دوسش دارم..خیلیییییییییی همیشه برا...
1 تير 1392

آخرین شنبه بهار 92

سلام دلبندم صبح آخرین شنبه بهار 92 به خیر مامانیییییییی این روزا حالم خوبه مشکل خاصی ندارم خداروشکر گهگاهی یه دردی تو دلم حضورتو بهم گوشزد میکنه که بیشتر مواظبت باشم بابایی هم این روزا برامون سنگ تموم میزارههههههه حسابییییییییی کلی میوه های رنگارنگ برام میگیره که بخورم خیلی هم بهم میچسبه خیلی هم کیف میکنم از مهر و محبت و توجه هم که هر چی بگم کم گفتم  خدا روزیشو زیاد کنه و به سفره ش برکت بده و به تنش سلامتی انشاالله که همیشه سایه ش به سلامت رو سرمون باشه الهی آمین ................ دیروز رفتیم اقا آرسامو دیدیم براش یه ست تیشرت و شلوارک اسپورت گرفتم خیلی ناز بود میخواستم...
25 خرداد 1392

نتیجه

سلام عشق مادر الهی قربون اون قدمای کوچولوت بشم که اومدی تو دل مامانت پاتو محکمتر بزار .... جاتو تو دل مامانی محکم کن حسابی ........... ازآزمایشگاه تماس گرفتن که همین امروز آمادس جواب با بابایی رفتیم آزمایشگاه دل تو دلم نبود...خون تو بدنم جریان نداشت با دستای سردم دست بابایی رو گرفتم تا برسیم به آزمایشگاه تا جوابمو بهم بدن قلبم تند تند میزد باور کن صداشو میشنیدم وای خدا ++++++++++++++++++++ شد با بتای 26 بالای 25 مثبته اینم اولین جای پاهای شما تو دلم ...
20 خرداد 1392
1