بالاخره دومین قرار ملاقات
سلام عشقم روزت به خیر امروز روز موعوده برای من و بابات قراره بریم برای سونو رفتیم مطب منم شروع کردم به آب خوردن ولی کلی طول کشید تا نوبتم بشه منم پدرم در اومد با اون حالت پریه مثانه خلاصه نوبت شد دل تو دلم نبود نزاشتن بابایی بیاد تو داشتم داغون میشدم بعد ازشون خواستم اجازه بدن بابایی هم ببیاد پیشم چون خیلی استرس دارم دکترم یه آقای جوون بود و مهربون بابایی طبق معمول لبخند میزد بهم دکتر گفت 9 هفته و 3 روزه اینم ضربان قلبش همه چی نرماله واییییییییییی باورم نمیشد طبق سونو قبلی باید 8 هفته و 6 روز بودی ولی کلی رشد کردی و مارو شاد کردی بابایی صدای قلبتو شنید....
نویسنده :
مامانی
22:52